مقدمه
ازدواج در جوامع بشري البته با شيوهها و طريقههاي متفاوت اجتماعي و حقوقي و جود داشته، اما اين امر در اسلام جدي گرفته شده و زير بناي زندگي اجتماعي دانسته شدهاست از جمله براي حفظ نسب و قانونمند شدن و مشروعيت بخشيدن رابطه جنسي مرد و زن، مهم ميباشد. زيرا اين امر حفظ ثبات و ارزشهاي اجتماعي را مستحکم نگه ميدارد. بر علاوه اين که ازدواج يک امر اجتماعي است، يک امر حقوقي نيز ميباشد.
در عصر ما، چنان که در هر عرصه ديگرگوني و پيچيدگيهاي در جامعه رونما گرديدهاست بناءً مساله ازدواج هم گاهي در مسير اين تحولات، نگران کننده ميشود از اين روي، در اين مقاله به ارزش حقوقي و اجتماعي ازدواج از نظر شرع اسلام، توجه شده و احکام اسلامي را نيز در باره حدود و محدويتهاي ازدواج بيان کردهاست.
مبحث اول
تعريف ازدواج
نکاح در لغت به معناي ضم (پيوستن) است و در اصطلاح حقوقي چنين تعريف ميشود: «نکاح قراردادي است که به موجب آن زن و مرد در زندگي با يکديگر شريک و متحد شده، خانوادهاي را تشکيل ميدهند.»(1)
بعضي از حقوقدانان اسلامي اين طور تعريف کردهاند: «نکاح عقدي است که به هر يک از زوجين حق استمتاع از ديگري را به وجه مشروع ميدهد.»(2)
نکاح يا ازدواج در قانون مدني بسياري از کشورها از جمله قانون مدني ايران و فرانسه تعريف نشدهاست گرچه ممکن است، تصور شود بداهت امر، مقننن را از تعريف بي نياز کرده ولي شايد متنوع بودن آثار و نتايج نکاح وروشن نبودن عناصر اصلي آن مقنن را از تعريف اين امر حقوقي مهم منصرف کردهباشد اما قوانين بعضي از کشورهاي اسلامي ازدواج را تعريف کردهاند. چنانچه ماده 60 قانون مدني ما ازدواج را چنين تعريف کردهاست: «ازدواج عقدي است که معاشرت زن ومرد را به مقصد تشکيل فاميل، مشروع گردانيده حقوق و واجبات طرفين را به وجود ميآورد.»(3)
فلسفه ازدواج
اسلام به اين جهت ازدواج را تشويق وترغيب ميکند که برآن آثاري مرتب است که روابط نيک اجتماعي فرد وجامعه ونوع انساني را شکل و معنا بخشيده و زندگي آدمي را قاعدهمند ميسازد:
1- غريزه جنسي نيرومندترين وشديدترين غريزه انساني است که همواره انسان را برآن مي دارد که براي ارضاي آن جولانگاهي پيدا کند. اگر در صورتي درست هدايت نشود سبب نابسامانيهاي رفتار فردي و اجتماعي در جامعه ميشود.
بنابراين ازدواج و انتخاب همسر نيکوترين راه طبيعي و مناسبترين جولانگاه سودمند براي اشباع غريزه جنسي است، چنانچه خداوند ميفرايد: «ومن آياته ان خلق لکم من انفسکم ازواجالتسکنوا اليها بينکم مودة ورحمة.»(4)
از نشانههاي قدرت وحکمت خداوندي که براي تان از جنس خودتان همسران آفريد تا بدانان انس و الفت گيرند و وسيله آنها آرامش روحي و جسمي بيابد و در بين شما مودت و رحمت و مهر قرار داد، بيگمان در اين مطلب دلايل و نشانههايي است براي کساني که تفکر و تامل پيشه کنند.
2- ازدواج نيکوترين وسيله است براي صاحب فرزند شدن و کثرت زاد و ولد واستمرار زندگي و حفظ نسب که اسلام بدان بسيار اهميت ميدهد و حفظ آن را خواهان است. چنانچه پيامبر(ص) فرموده: «با زناني ازدواج کنيد که مهربان و زاينده باشند، زيرا در روز قيامت من با کثرت و فراواني شما بر پيامبران مباهات ميکنم و افزوني ميطلبم.» ازدواج براي تداوم نسل، پرورش کودک و حفظ نسب امري است مهم که بايد حفظ شود.
3- بيگمان غريزه پدري و مادري است که سبب به وجود آمدن کودک و رشد وتکامل ميشود و اين غريزه پدري و مادري نسبت به کودک با ازدواج است که تحقق مييابد.
4- احساس مسوليت در ازدواج و تحمل بارآن ومراعات حال فرزندان، انسان را به کار و کوشش وا ميدارد و او را ناچار ميسازد که استعداد خويش را به کار اندازد و شايستگيهاي خود را نيرو بخشد و براي انجام وظايف، تکاليف و مسوليتهاي خويش قيام کند و به تلاش وجدوجهد پردازد، که درنتيجه آن درآمد سرانه و توليد و ثروت افزايش مييابد. و مردم وادار ميشوند که خيرات و منافع و بهرههايي که خداوند در طبيعت نهاده است استخراج کنند و از آن بهره گيرند.
5- ازدواج سبب ميگردد که کارهاي خانه و خانواده به گونهاي تقسيم شود که کارهاي دروني و بيروني خانه نظام و سامان گيرد و مسوليت مرد و زن در کارهاي مربوط به هرکدام مشخص و معين گردد.
6- پيوند خانواده و تقويت رشته مهر و محبت بين خانوادهها و استحکام رابطه اجتماعي که ازثمرات ازدواج است مورد تاييد و تحسين و حمايت اسلام ميباشد زيرا جامعه که پيوند بين افراد آن بر اساس محبت باشد آن جامعه نيرومند و خوشبخت و سعادت خواهد بود.
7- روزنامه الشعب مصري به تاريخ 6/6/1959گزارش سازمان ملل متحد را انتشار داده و در ضمن آن آمده بود، کساني که ازدواج ميکنند بيشتر ازکساني که ازدواج نميکنند، عمرطولاني دارند کساني که ازدواج نميکنند خواه بيوه باشند يا از طلاق استفاده کرده و همسر دارند عمر ميکنند در آن گزارش آمده بود: که مردم در همه نقاط جهان با ازدواج درسن پايين روي آوردهاند و عمر ازدواج کنندگان طولانيتر ميباشد اين گزارش سازمان ملل براساس بررسي و تحقيقات و آمار بود که در خلال سال 1958 در سراسر جهان به عمل آمده و با توجه بدين آمارها درگزارش آمدهاست مرگ و مير در بين ازدواج کنندگان زن و مرد کمتر بوده از اوسط مرگ و مير در بين زنان و مرداني که ازدواج نکردهاند و اين نسبت در سنين مختلف عمر محفوظ بود. و گزارش چنين ادامه مييابد: بنابراين ميتوان گفت که از نظر تندرستي ازدواج براي زن و مرد مفيد ميباشد تا جاييکه خطرات زايمان بسيار ناچيز شده و ديگر زندگي ملتها را تهديد نميکند و مشکلي ايجاد نمينمايد. سپس در گزارش آمدهاست: که اوسط سن در سراسر جهان امروز بيستوچهار سال براي زنان وبيستوهفت سال براي مردان ميباشد. و چند سال است که متوسط سن ازدواج براي زنان و مردان، بالاتر رفته و بيشتر شدهاست.(5)
مبحث دوم
حکم ازدواج ازنظر شرع اسلامي
الف) ازدواج واجب
براي کسي که قدرت ازدواج و تمايل روحي بدان دارد ازدواج واجب ميباشد و چنين کسي بايد ازدواج کند، چون حفظ و صيانت نفس و پرهيز از حرام و اعمال ناشايست واجب است.
قرطبي گويد: کسي که قدرت و استطاعت ازدواج دارد و نگران روح و دين خود ميباشد اين نگراني از وي رفع نميشود، مگر اينکه ازدواج کند و ازدواج براي او در اين مدرک واجب است و کسي در آن اختلاف ندارد اگر کسي آرزومند ازدواج بود ولي از پرداخت هزينه ازدواج و مخارج همسر خود ناتوان و عاجز بود، اين گفته خدا شامل حال او ميشود. چنانچه خداوند(ج) ميفرمايد: «کساني که نميتوانند ازدواج کنند تازماني که خداوند از فضل و رحمت و بخشش خود، آنان را بينياز ميکند بايد طريق عفت و پاکدامني پيش گيرند.» اين گونه اشخاص بايد فراوان روزه بگيرند، چون گروه محدثين از ابن مسعود روايت کردهاند که پيامبر(ص) گفت: «اي طبقه جوانان، هرکس از شما قدرت و توانايي زناشويي دارد و ميتواند ازدواج کند، او بايد ازدواج کند، زيرا ازدواج او را از چشمچراني حرام و ارتکاب فحشا، باز ميدارد. و هرکس نتواند ازدواج کند، و از عهده مخارج آن برنيايد بر وي است که روزه بگيرد و به وسيله روزه گيري قدرت شهواني و نفساني خويش را فرونشاند وروزه براي او بهترين وسيله است و به منزله اخته شدن مي باشد.»(14)
ب) ازدواج مستحب
اگر کسي آرزومند ازدواج بود و توانايي و استطاعت آن را نيز داشت ولي اين نگراني را ندارد که مرتکب گناه و کارهاي ناشايست شود در اين صورت ازدواج براي او مستحب است نه واجب و ازدواج براي او بهتر است از اينکه انزوا گيرد و به عبادت پردازد، چون رهبانيت و ترک دنيا و اعراض از لذايذ آن به هيچ وجه در اسلام نيست. طبراني از سعد بن ابي وقاص روايت کردهاست که پيامبر(ص) گفت:
«خداوند به جاي ترک دنيا و اعراض از لذايذ آن که با سرنوشت انسان سازگارنيست، دين آسان و سهل و ساده و سازگار با سرشت انساني را به ما بخشيدهاست.»
بيهقي به روايت ازابن امامه گويد: «پيامبر(ص) فرمود ازدواج کنيد چون با کثرت شما بر پيامبران و ملتهاي ديگر فزوني ميطلبم و مباهات ميکنم و مانند نوانيان طريقه رهبانيت و ترک دنيا و اغراض از لذايذ آن را اختيار نکنيد.» عمر به ابوالزوايد گفت: تنها دو چيز ميتواند مانع ازدواج گردد: «عجز و ناتواني يافسق و فجور» ابن عباس گويد: «وقتي عبادت عبادت کننده، کامل است که ازدواج کردهباشد.»(15)
ج) ازدواج حرام
کسي که در امر زناشويي وتحمل هزينه ازدواج ونفقه همسردچاراختلال گردد وبرآن قدرت واستطاعت نداشته وعلاقه وميل شهواني دروني نباشد، ازدواج براي او حرام است.
قرطبي گويد: هرگاه شوهربداند که او از نفقه و هزينه زندگي همسرش يا از پرداخت مهريه و کابين يا انجام يکي از حقوق واجب آن عاجز و ناتوان ميباشد، براي او حلال نيست با زني ازدواج کند مگر اينکه حال خود را براي او بيان کند و توضيح دهد، يا اينکه قدرت خويش را ببيند که ميتواند حقوق واجب او را به جاي آورد، و همچنين برشوهر واجب است که اگر داراي نقصي باشد و او را از تمتع باز دارد که اين نقص را با زن در ميان بگذارد، آنگاه به نکاح مبادرت ورزد تا موجب فريب زن نگردد و زن فريفته نشود. و جايز نيست که مرد زن را با ذکر نسب ادعايي و ثروت و مال وصفت دروغين فريب دهد و با اين دروغها او را به ازدواج با خويش تشويق کند و همچنين برزن نيز واجب است که عيوب و نواقص خود را پيش از ازدواج براي مرد بيان کند و توضيح دهد که او نميتواند حقوق واجب برخود را انجام دهد يا او داراي عيب و نقص است که مانع تمتع شوهر ميشود از قبيل: جنون جذام يا بيماري خاص زنانه و امثال آن براي زن نيز جايز نيست که مرد را بفريبد، همان گونه که فروشنده کالا نيز موظف است عيوب کالاي خويش را به خريدار بگويد. هرگاه يکي از زوجين در همسر خويش عيبي يافت، مي تواند ازدواج را فسخ کند اگر عيب در زن باشد شوهر ازدواج را فسخ نمايد وهرديه پرداختي را باز پس ميگيرد، چون روايت شدهاست که پيامبر(ص) با زني از بني بياضه ازدواج کرد، سپس دريافت که در او بيماري پيسي وجود دارد لذا او برگرداني و ازدواج را بهم زد و گفت: «شما تدليس و فريب کاري و عيب پوشي گرديد.»(16)
د) ازدواج مکروه
در صورتيکه مرد در امر زناشويي و هم بستري و پرداخت هزينه و نفقه زن نتواند از عهده برآيد به گونهاي که ضرر وزياني به زن وارد نيايد به علت اينکه زن بينياز و ثروتمند بوده وچندان رغبتي و ميل قوي به وي نداشتهباشد در اين صورت ازدواج مکروه ميباشد و اگر اين ازدواج موجب ترک اطاعت خدا و يا موجب ترک اشتغال به تحصيل دانش گردد، کراهت آن شدت مييابد و بسيار ناپسند است.
و) ازدواج مباح
هرگاه موانع شرعي در ازدواج وجود نداشتهباشد، آنگاه ازدواج مباح ميباشد و انجام و عدم انجام آن مساوي است.(17)
مبحث سوم
تشويق و ترغيب به ازدواج
اسلام به صورتهاي گوناگون مردم را به ازدواج وهمسرگزيني تشويق کردهاست و ازدواج از جمله سنن و راه و روش انبيا و رهنمود پيامبران معرفي شدهاست. بديهي است که پيامبران خدا پيشواياني هستند که بهرهگيري از رهنمودهايشان بر ما واجب ميباشد.
اسلام که هماهنگ با آفرينش گام بر ميدارد، نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و موثري دارد از جمله حديث معروف پيامبر(ص) است:«تناکحوا و تناسلوا تکثروا فاني اباهي بکم الامم يوم القيامة.»
ترجمه: ازدواج کنيد تا نسل شما فزوني گيرد که من با فزوني جمعيت شما حتا با فرزاندان سقط شده، در قيامت به ديگر امتها مباهات ميکنم.(6)
و در حديث ديگر از آن حضرت(ص) ميخوانيم: «من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله في النصف الباقي.»
ترجمه: «کسي که همسر اختيار کند، نيمي از دين خود را محفوظ داشته، و بايد مراقب نيم ديگر باشد.» (7)
ازدواج عبادتي است که انسان نصف دين خود را با آن تکميل ميکند و موجب ميشود که انسان با نيکوترين حال و پاکترين وضعيت خداي خود را ملاقات کند، انس گويد پيامبر(ص) گفت هرکس را خداوند زن شايسته روزي کند او را بر نيمه دينش اعانت و ياري کردهاست پس او خود بکوشد تقواي خدا را پيشه کند تانيمه ديگرش را نگهدارد.
چرا که غريزه جنسي، نيرو مندترين غرايز انسان است که به تنهايي با ديگر غرايز برابري ميکند، و انحراف آن نيمي از دين و ايمان انسان را به خطر خواهد انداخت.
در حديث ديگري از پيامبر(ص) ميخوانيم: «شرارکم عزابکم» «بدترين شما مجردانند.»
به همين دليل در آيات مورد بحث، و همچنين روايات متعددي مسلمانان تشويق به همکاري در امر ازدواج مجردان، و هرگونه کمک ممکن به ازدواج کنندگان شدهاست.
محبث چهارم
ماهيت وارزش ازدواج
نکاح اساساً يک قرارداد غير مالي است هر چند که پارهاي آثار مالي برآن مرتبط است، آثار مالي نکاح جنبه تبعي و فرعي دارد و از اين رو نکاح را از صورت يک قرداد غير مالي خارج نميکند مهر که ممکن است ضمن نکاح و با يک قرارداد تبعي تعيين شود جز و ماهيت نکاح نيست. نکاح حتا بدون تعيين مهر هم صحيح است و در اين صورت پس از نزديکي مهرالمثل به زن تعلق ميگيرد ساير آثار مالي نکاح (ارث و نفقه) هم ناشي از توافق طرفين، برخلاف آن از درجه اعتبار ساقط است بنابراين نکاح دايم، که هدف آن تشکيل خانواده و شرکت در زندگي است، قراردادي اساساً غير مالي است و از اين رو چه بسا قواعد معاملات (قراردادهاي مالي) در مورد نکاح قابل اجرا نيست.
از آنچه در باره اهميت خانواده گفته شد، ارزش فردي و اجتماعي نکاح که اساس تشکيل خانواده است آشکار مي گردد معهذا به جا است از اهميت نکاح در اين جا نيز به اختصار سخن گوييم: نکاح يک سنت فطري ونهاد اجتماعي است. مصلحت فردواجتماع دراين است که زن و مرد پيمان زنا شويي ببندند و خانواده تشکيل دهد.
فايده فردي
نکاح مانع آلودگي فرد وغوطهور شدن او در فساد ميشود. کسي که به تنهايي زندگي مي کند و از ازدواج ميگريزد دستخوش فساد و تباهي و بيماري است و نميتواند سلامت جسمي و روحي خود را حفظ کند.
ازدواج موجب آسايش و آرامش انسان و موجب دلبستگي به زندگي است.
فايده اجتماعي
از لحاظ اجتماعي نکاح را ارزش فروان است جامعهاي سعادتمند ميشود که رابطه جنسي و توالد در آن منظم به اساس صحيح استوار ميباشد
هسته مزکزي جامعه چنانکه گفته شد خانواده است که با ازدواج تشکيل ميشود جامعه که افراد آن از تشکيل خانواده و قبول مسوليتها شانه خالي مي کنند روي خوشبختي وترقي را نخواهد ديد. فرزندان ناشي از نکاح و تربيت شده در خانواده هستند که ميتوان در گرداندن چرخهاي اجتماع و بهسازي اجتماعي واقتصادي به آنها اميد بست. بقاي نوع انسان به نحوي که شايسته او باشد فقط در پرتو ازدواج و روابط زن و مرد ميسر است ازدواج در توسعه اقتصاد يک ملت نيز موثر است، زيرا آناني که ازدواج ميکنند و خانواده تشکيل ميدهند فعاليت اقتصادي بيشتري از خود نشان ميدهند بيشتر و بهتر کار ميکند تا بتوانند زندگي خود و خانواده شان را به نحوي بهتري تامين کنند و اين در توسعه اقتصادي کشور نقش موثري خواهد داشت.(18)
مقدم بودن ازدواج بر حج
اگر کسي احتياج به ازدواج داشت و از آن نگران بود که با ترک ازدواج دچارزنا و ناشايست گردد آن را برحج واجب و مقدم ميدارد و اگر نگراني آن را نداشت حج را مقدم ميدارد و نيت به همه فرضهاي کفايي مانند تحصيل دانش وجهاد نيز حال چنين است که اگر با ترک ازدواج نگراني ارتکاب زنا برايش پيش آيد ازدواج را مقدم ميدارد در غير آن صورت فرضهاي کفايي مقدم هستند.(19)
مبحث پنجم
اعراض و انحراف ازدواج و سبب آن
از آن چه که تا کنون گفته شد، بر ميآيد که ازدواج بسيار اهميت دارد و کسي از آن بينياز نيست و تنها چيزي که ميتواند مانع ازدواج گردد به قول حضرت عمر خطاب عجز و ناتواني و فجور ميباشد و معلوم گرديد که رهبانيت و ترک ازدواج و عزلت و گوشهگيري دراسلام نيست وبديهي است که اعراض وروي گرداندن از ازدواج موجب از دست رفتن منافع و مزايايي بسيار ميگردد و اين کافي است که جماعت مسلمانان را برآن دارد که تلاش کنند و اسباب و وسايل آن را مهيا سازند و آن را براي مردم ميسر و سهل و ساده کنند تا مردان و زنان به موازات هم از آن برخوردار گردند ولي متاسفانه در جهت عکس آن عمل ميشود و خانوادههاي بسياري هستند که از اين اسلامي و منش پاک آن بيرون رفتهاند و در راه آن دشواريها و سختيها و قيد و بندها و گرانههاي فراوان به وجود آوردهاند که سببب شدهاست مردان و زنان بسياري در معرض رنج مجرد بودن قرار گيرند و از اين رنج در عذاب باشند و سرانجام به انحرافات و روابط پست نامشروع کشانده شوند. پديده اشکال تراشي و عواقب بدي که ناشي از مشکلات ازدواج است درجوامع روستايي کمتر ازجوامع شهري به چشم ميخورد، چون زندگي جامعه روستايي هنوز از اسراف و پيچيدهگيهاي زندگي شهر به دور است به استثناي بعضي از خانوادههاي بسيار مرفه و ثروتمند در حاليکه زندگي جامعه شهرنشين روز به روز پيچيدگي بيشتري مي يابد و سختتر و دشوارتر ميگردد که قسمت اکثر اين مشکل و دشواريها ناشي از مهريه و مصرفهاي سرسامآور و سنگين و هزينههاي کمرشکن و طاقت فرسا است که مرد نميتواند از زير بار آن کمر راست کند.
اين را هم نبايد فراموش کرد که تقابل فرهنگهاي مدرن و با فرهنگهاي بومي هم گاهي باعث ناهنجارهاي اجتماعي ميشود و در جامعه مشکلات اخلاقي را بار ميآورد. از جمله شيوه لباس پوشيدن و رفتار اجتماعي زنان در جامعه، اعتبار اخلاقي زنان را مورد شک و ترديد مردان قرار ميدهد و اين امر ممکن باعث شود تا مردان از ازدواج صرف نظر کند.
آنچه در خوشبختي خانواده بيشتر از قانون موثر ميباشد اخلاق است، زن و شوهر بايد با صفا و صميميت و وفاداري باهم زندگي کنند و از کمک به يکديگر و اشتراک مساعي دريغ نورزند و گذشت و فدا کاري داشتهباشند، تا کانون خانوادگي را هميشه گرم و سعادتمند نگاهدارند. اگر زن وشوهر هميشه بر سر حقوق و تکاليف قانوني خود نزاع کنند و هر روز براي رفع اختلاف به مقامات قضايي رجوع نمايند، بيشک نميتوانند با خوشي و خوشبختي زندگي کنند و فرزندان خوشبخت و شايسته به جامعه تحويل نمايند پس خانواده بايد بيش از هر چيز پاي بند اصول و مباني اخلاقي باشد. توسل به اجراي حقوقي و رجوع به مقامات قضايي به هنگام ضرورت به عنوان آخرين علاج بايد مورد استفاده واقع شود.
نظرات شما عزیزان:
|